دست نوشته ای از شهید رضا ابوالقاسمی:
یاد مرگ دیگر مرا آزار نمی دهد..... دوای درد و مسکن آلامم چیزی جز مرگ نیست!
امروز دیگر مرگ در مقابل چشمانم هیولایی وحشتناک نیست؛ دوستی است که مرا به معشوق خویش پیوند می زند.
پروردگارا ! مرگ سرخی نصیبم کن که بی سر ، تو را زیارت کنم.چونان مولایم ابوالفضل(ع)بی دست تو را زیارت کنم. پروردگارا!به گونه ای شهادت نصیبم کن که چونان مولای تشنه کامم حسین زهرا(س) بی غسل و بی کفن تو را ملاقات کنم. السابقون السابقون ...شهدا اهل سبقت گرفتن بودند. وقتی برای رسیدن از همدیگر سبقت می گرفتندبرای کشته شدن،هم دیگر را کنار می زدند.وقتی سر یک پیشانی بند یا زهرا ، با هم دعوا میکردند، وقتی التماس دعا می کردند که شهید شوند؛ وقتی پر پرواز پریدن داشتند...این ها علامت تقرب است علامت این است ؛ که تحمل ماندن در این عالم را ندارند.
از قفس تن خسته شده ام ! شوق پرواز دارم اما بال وپرم شکسته است؛ منتظر درمانم که فرا رسد. ای بهترین دوست قفس تنم را بشکن تا مرغ روحم به سوی تو سبکبال پر کشد و در آسمان مهر و محبتت پرواز کند. آن چه به خوبان درگاهت چشاندی به من بچشان! آن مرگ سرخی را که به محبانت هدیه دادی، به من ارزانی دار.
شادی رو حش صلوات